مترسک اصلاح‌طلبان برای لگد زدن به قانون و اسلام

اصلاح‌طلبان نیز مانند خاتمی فهمیده بودند چیزی از او باقی نمانده که به درد خرج کردن و سرمایه جمع‌ کردن بخورد، تنها یک‌ چیز از خاتمی مانده بود. از خاتمی تنها نام و جانی باقی‌ مانده بود که باید به‌ موقع خرج می‌شد.

 

به گزارش نبأپرس، روایت روز – جریان اصلاحات نیاز به یک قربانی دارد. قربانی باید صحنه را عوض کند، اما خاتمی قربانی خاموشی است.

عموماً فرض بر این بوده که با قربانی شدن یک قربانی، فضا برای قصاب‌ها یا قربانی کنندگان، مصون می‌شود و آن‌ها از خشونت و خشم واقعیت محفوظ می‌مانند. اما قربانی کارکردهایی دیگری نیز می‌تواند، داشته باشد. قربانی هم می‌تواند خود داوطلب قربانی شدن شود، هم اینکه دیگران او را قربانی کنند.

در حالت اول، به بیان فروید در کتاب «موسی و یکتاپرستی»، قربانی شدن وسیله‌ای برای ایجاد انسجام در جامعه‌ای بسته است که در آن صحنه قربانی شدن، پیوندها را در حین ازهم‌پاشیدگی پیدا و احیا می‌کند. فروید می‌گوید، این احیا با “تکرار “صحنه ذبح ممکن می‌شود تا چیزی به نام “ما” از دل آن مناسک تکراری بیرون آید.

در حالت دوم، دیگران، قربانی را بدون اینکه او بداند، هبه می‌کنند، تا صحنه ذبح تبدیل به یک خروش شود. به‌طور خلاصه قربانی در حالت اول برای ایجاد انسجام و وحدت میان یاران، تولید ترحم می‌کند، اما در حالت دوم برای ایجاد هیجان و خروج از انفعال، تولید خشم و احساس می‌کند.

تقریباً چند وقتی است که خاتمی و اصلاح‌طلبانه فهمیده‌اند، تاریخ‌ مصرف کارکرد اول قربانی به سر آمده است. اما دست شستن از این تجربه برای اصلاح‌طلبان بی هزینه نبوده است.

شاید پرده اول، داوطلبانه قربانی شدن خاتمی، به انتخابات سال ۱۳۸۸ برگردد که درنهایت امر به این تصمیم رسید تا به نفع میرحسین موسوی کنار بکشد. گمان او و اصلاحات این بود که این صحنه، منجر به احیای دولت اصلاحات خواهد شد. این صحنه البته برای قربانی بی هزینه نبود، او فهمید باید ننگ دفاع از دروغی را تا آخر عمر به جان بخرد. دفاع از دروغ تقلب.

 پرده دوم، دقیقاً در آستانه انتخابات ۱۳۹۲ رخ داد، وقتی حاضر شد، سرمایه خود را خرج هدایت آرا به سمت حسن روحانی کند. گمان او و اصلاحات این بود که با روحانی، این جریان دوباره احیا خواهد شد و این رحم اجاره‌ای فضا را برای تولد مجدد نوزاد اصلاحات فراهم خواهد کرد. دیری نگذشت که قربانی متوجه شد این صحنه نیز بی هزینه نبوده است، دولت جدید دعوی استقلال و ساخت گفتمان سومی به نام اعتدال دارد و حسن روحانی سرمست از انعقاد قرارداد برجام، به قربانی و حامیانش بی‌محلی می‌دهد. هزینه این صحنه نیز، کاهش خلوص گفتاری و گفتمانی جریان اصلاحات بود، اکنون خلوص این جریان با دال‌ها و مدلول‌های دیگری کدر شده است و توان تشخیص و تمایز افکار عمومی برای افتراق بین اصلاحات و اعتدال کاهش‌یافته است. قربانی تصمیم گرفت، با اعتدال فاصله بگیرد، حداقل فاصله‌ای منتقدانه در کنار حمایت تلویحی.

پرده سوم، در فرآیند انتخابات ۱۳۹۶ رقم خورد. خیالی با اصلاح‌طلبان همراه شده بود که شاید اکنون وقت زایمان نوزاد اصلاحات فرارسیده باشد، تلاش‌هایی اولیه برای حضور مستقلانه صورت گرفت، اما فضا چیزی دیگر بود. قربانی مجدد تصمیم به تکرار صحنه قبلی گرفت. خاتمی داوطلبانه صحنه قربانی شدن را تکرار کرد و اصلاحات را پشت سر حسن روحانی بسیج کرد. این صحنه و چهار سال بعدازآن تبدیل به پرهزینه‌ترین پرده این نمایش شد. خیلی زود اصلاح‌طلبان فهمیدند این رحم اجاره‌ای که قرار بوده در بهترین حالت ممکن چهار سال و در بدترین حالت آن هشت سال بعد، با تولد نوزاد اصلاحات به ثمر بنشیند، در حال سقط جنین خود است. نه از عواید برجام خبری بود، نه از رفع تحریم‌ها. این هزینه برای اولین بار و به نحو عینی خود را در شعارهای اعتراضات سال ۹۶ نشان داد: “اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا”.

هزینه بعدی در اعتراضات بنزینی ۹۸ خود را نشان داد. این روند با شکست سنگین در انتخابات مجلس ۹۸ تداوم یافت و دست جریان اصلاحات را برای پرده بعدی انتخابات خالی کرد. خاتمی برای آخرین بار تصمیم گرفت قربانی شود، اما نه به صراحت سه پرده قبلی، بلکه به نحو تلویحی از لیست شورای شهر و نامزد اصلاح‌طلبان در انتخابات ۱۴۰۰ حمایت کرد.

ناکامی در تکرار کامل صحنه قربانی، یک دلیل عمده داشت، بی‌میلی شدید مردم به جریان اصلاحات. چنین صحنه ناقصی با شکست سنگین و بی‌سابقه در دو انتخابات شورای شهر و ریاست جمهوری تکمیل شد. یک اتفاق بد برای جریان اصلاحات افتاده بود. خاتمی دیگر نمی‌توانست نقش قربانی داوطلب را بازی کند. او باید تغییر نقش می‌داد. اصلاحات از این به بعد باید طوری خاتمی را خرج می‌کرد که منجر به تولید احساس شود نه ترحم.

خاتمی تقریباً در دو سال منتهی به پایان دوران روحانی، فهمیده بود که چیزی برای خرج کردن ندارد. دوران او به سر آمده است. او فهمیده بود که نمی‌تواند به‌عنوان رهبر یک جریان سیاسی، جوش‌وخروشی در میان هواداران و مردم ایجاد کند. خاتمی خسته شده بود و این را به همه می‌گفت، میل به انزوا پیداکرده بود و در میدان سیاست باری‌به‌هرجهت حرکت می‌کرد.

چنین چیزی برای جریان اصلاحات پذیرفتنی نبود، آن‌ها نیز به‌مانند خاتمی فهمیده بودند چیزی از او باقی نمانده که به درد خرج کردن و سرمایه جمع‌کردن بخورد، تنها یک‌چیز از خاتمی مانده بود. از خاتمی تنها نام و جانی باقی‌مانده بود که باید به‌موقع خرج می‌شد. خاتمی به درد قربانی شدن می‌خورد نه به شکل داوطلبانه، بلکه از سر ضرورت و تحمیل زمانه.

اگر چراغ‌های صحنه تئاتر قربانی خاموش شده و دیگر برای این تئاتر تماشاچیانی باقی نمانده، شاید بتوان با تغییر صحنه قربانی، شرایط را تغییر داد. اما این صحنه به‌قدری خاموش و تاریک بود که هر نوع صحنه‌سازی، تنها به جرقه‌ای بی‌رمق شبیه بود.

اصلاحات تصمیم گرفت به نام و یاد خاتمی نامه‌نگاری و بیانیه نویسی را شروع کند، نامه و بیانیه بود که پشت‌هم می‌آمد اما دریغ از یک جنبش یا ایجاد حس. اصلاحات فهمید با این صحنه نیز نمی‌تواند حادثه‌ای بسازد، فهمید باید منتظر حادثه می‌ماند، شاید حادثه‌ای رخ داد و او توانست، صحنه تئاتر جدیدی را به روی پرده آورد. قربانی که نه اما شاید بتوان از تن بی‌جان دختر و دخترکانی چنین صحنه‌ای را ساخت. شاید با دویدن عقب چنین حوادثی بتوان، این جسد مرده اصلاحات را تکانی داد. صحنه‌هایی ساخته شد، اما بیشتر از آنکه در میدان واقعیت روی پرده برود، تبدیل به نمایشی مجازی شد. کار این اصلاحات به احتضار رسیده بود. واقعیت هم مجدد خشونت خود را به این جریان تحمیل کرد. آن‌ها فهمیدند، قربانی حتی کارکرد سنتی خود را هم ازدست‌داده است، این قربانی دیگر شفا نمی‌دهد حتی اگر او را برای مصون ماندن از رخدادهای انقلاب اسلامی، هبه کنند.

منبع فارس: جعفر علیان‌نژادی – کارشناس مسائل سیاسی

انتهای پیام/


لینک خبر:



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار + سه =

دکمه بازگشت به بالا