آیا آمریکا به دنبال راهکار دیپلماسی با ایران است؟

آمریکا مدعی شد دیپلماسی با ایران را در پرونده مذاکرات هسته‌ای دنبال می‌کند حال آنکه شواهد نشان می‌دهند که این موضوع درست نیست.

 

به گزارش نبأپرس، جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید علی‌رغم همه کارشکنی‌های دولت آمریکا در خصوص احیای برجام بار دیگر روز جمعه (15 فروردین) مدعی شده که آمریکا راهکار دیپلماتیک در خصوص برنامه هسته‌ای ایران را دنبال می‌کند.

اظهارات سالیوان بخشی از سیاست دوگانه‌ای است که دولت بایدن از زمان روی کار آمدن برجام در پیش گرفته است. آمریکایی‌ها از یک طرف، در اظهارات علنی خودشان را به برجام مشتاق نشان می‌دهند اما از طرف دیگر در مقاطع حساسی که فرصت برای ورود به توافق مهیاست با دست آن را پس می‌زنند؛ یا در حالی که اعتراف می‌کنند که به برجام نیاز دارند و گزینه جایگزین برای آن ندارند به‌جای انتخاب مسیرِ ساده‌ترِ بازگشت به تعهدات ترجیح می‌دهند از توافق دوری کنند و به الگوی آشنا ـ هرچند شکست‌خورده ـ فشار حداکثری پناهنده شوند.

کدام طرف نیازمند توافق است؟

اصلی‌ترین دلیلی که باعث می‌شود آمریکا برای ورود به برجام مشتاق باشد این است که به این توافق نیاز دارد و اعتراف می‌کند که هیچ جایگزین مناسب یا پلان B برای آن در اختیار ندارد. عملیات نظامی و تشدید تحریم‌ها، دو گزینه‌ای هستند که تحلیلگران  آن را گزینه‌های بالقوه آمریکا به‌جای دیپلماسی می‌دانند با این حال، این دو گزینه هر دو ـ چنان‌که خواهیم دید ـ از اعتبار ساقط شده‌اند.

درباره عملیات نظامی، مقام‌های دولت جو بایدن اکنون به‌صراحت اعتراف می‌کنند که امکان پاسخ نظامی به برنامه هسته‌ای ایران را ندارند، به‌عنوان مثال، «رابرت مالی»، نماینده آمریکا در امور ایران سال گذشته در یک جلسه سنا در پاسخ به سؤال قانونگذاری که از او درباره دلیل امتناع دولت بایدن از تهدید نظامی ایران را پرسید، گفت: «تنها راهکار واقعی که در اینجا داریم دیپلماسی است.»

در همین خصوص، «ایهود باراک»، نخست‌وزیر اسبق رژیم صهیونیستی هم طی مقاله‌ای که سال گذشته در نشریه تایم منتشر شد اعتراف کرد که اگر 12 سال پیش می‌شد گزینه‌های نظامی‌ای طراحی کرد که برنامه هسته‌ای ایران را به عقب بیندازد این مسئله در زمان حاضر امکان‌پذیر نیست.

دیگر گزینه آمریکایی‌ها، یعنی تشدید تحریم‌ها هم وضعیت بهتری ندارد. مقام‌های دولت جو بایدن بارها و بارها اذعان کرده‌اند که «فشار حداکثری» اعمال‌شده علیه ایران در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ به هیچ یک از اهدافش دست نیافته و شکست خورده است.

اضافه بر این، «فشار حداکثری» موجب شد تحریم‌های آمریکا یکی از عناصر اصلی لازم برای کارآمدی خود علیه ایران را از دست بدهند. «ریچارد نفیو»، یکی از معماران شبکه تحریم‌ها علیه ایران قابلیت «تشدیدشوندگی تدریجی» (incremental escalation) را یکی از اصلی‌ترین لازمه‌های اثربخشی تحریم‌ها علیه طرف تحریم‌شونده دانسته و نوشته است چنانچه فشارهای تحریمی به مرحله‌ای برسند که در ذهن طرف مقابل قابلیت تشدید بیشتر نداشته باشند دچار استهلاک (sanction fatigue) می‌شوند و اثر اقناعی خودشان را از دست خواهند داد.

نفیو در کتابش به‌نام «هنر تحریم‌ها: نگاهی از درون میدان» می‌نویسد: «طرف‌های متخاصم بایستی معتقد باشند که شما نه‌تنها آماده‌اید [از لحاظ تشدید فشارها] پا را چند گام جلوتر بگذارید بلکه اگر آنها مشکل زیربنایی‌شان را با شما حل نکنند به‌عنوان یک اصل اجتناب‌ناپذیر این کار را انجام خواهید داد. در اینجا کشور متخاصم به‌طور تلویحی مجبور به انتخاب از میان یکی از این دو گزینه است که یا کارهایش را متوقف می‌کند یا باید منتظر فشارهای بیشتر باشد».

بر همین اساس، توصیه شمار زیادی از کارشناسان مسائل تحریم، از جمله ریچارد نفیو همواره این است که طرف تحریم‌کننده هرگز نباید تمامی آنچه را از فشار اقتصادی در چنته دارد به‌یکباره بر کشور هدف اعمال کند و همواره باید احتمال تشدید تحریم را به‌عنوان اهرمی برای تنظیم رفتار طرف مقابل و شکستن مقاومت او حفظ کند.

با این حال، دولت ترامپ بدون توجه به چنین توصیه‌هایی تمامی فشارهای ممکن تحریمی علیه ایران را به‌کار گرفت، تا جایی که «رابرت او براین»، مشاور امنیت ملی وقت کاخ سفید در ماه‌های پایانی ریاست‌جمهوری ترامپ (اکتبر 2020) اعتراف کرد که دیگر عملاً هیچ تحریمی علیه ایران باقی نمانده است که بتوان آن را اعمال نمود و این یکی از مشکلاتی است که آمریکا در سیاست‌گذاری در قبال ایران با آن مواجه شده است.

نتیجه چنین رویکردی این شد که وزارت خزانه‌داری دولت بایدن هنگام آغاز به کار در گزارشی عملاً به کُند شدن تیغ تحریم‌ها اعتراف کرد و خواستار در پیش گرفتن سیاست‌هایی برای نوسازی تحریم‌ها و افزایش اثربخشی آنها شد. در بخشی از آن گزارش که 18 اکتبر 2021 منتشر شد چنین آمده است: «دشمنان آمریکا ـ و برخی از متحدانمان ـ همین حالا در حال کاهش دادن استفاده از دلار و تماس خودشان با نظام مالی آمریکا در تراکنش‌های برون‌مرزی هستند. با آنکه چنین تغییراتی دلایل متعددی فراتر از تحریم‌های مالی آمریکا دارند، بایستی نسبت به اینکه چنین روندهایی ممکن است اثربخشی تحریم‌های ما را از بین ببرند هوشیار باشیم.»

مخلص کلام آنکه، آمریکا از لحاظ امکان تشدید تحریم‌ها، هم احتمالاً به این نتیجه رسیده است که با فشار تحریمی امکان تنظیم رفتارهای ایران را ندارد و هم احتمالاً می‌داند که قابلیت اثرگذاری تحریم‌ها رو به کاهش هستند و ایران هم سیاست خنثی‌سازی تحریم‌ را در دستور کار قرار داده است، بنابراین، آنها می‌دانند که روی این گزینه هم نمی‌توانند حساب چندانی باز کنند، ازاین‌رو، یکی از مهم‌ترین دلایل اشتیاق آمریکایی‌ها به برجام را باید این دانست که نسبت به اثربخشی هر گزینه جایگزین اطمینان چندانی ندارند، اما اگر آمریکایی‌ها برای بازگشت به برجام تا این حد مشتاق هستند چرا هرچه سریعتر به آن بازنمی‌گردند؟

هدف آمریکا از دیپلماسی با ایران چیست؟

آمریکا، البته به هر توافق «برجام»، مشتاق نیست، بلکه خواستار احیای برجام 2015 با منطق‌ها و ضمیمه‌های ضدایرانی تعبیه‌شده در آن است و طبیعتاً در برابر هر تلاشی برای متعهد کردن خود در آن مقاومت نشان خواهد داد. برای اینکه بدانیم این منطق‌های تعبیه‌شده درون برجام چیستند لازم است قدری به عقب برگردیم.

زمانی که باراک اوباما در سال 2015 به برجام دست یافت در برابر منتقدانش که معتقد بودند این توافق با سرازیر کردن پول به ایران باعث افزایش قدرت منطقه‌ای و موشکی تهران خواهد شد همواره این نکته را روشن می‌کرد که برجام بر «منطق نفوذ» به ساختار تصمیم‌گیری‌های سیاسی ایران استوار شده و نه‌تنها «منطق انتفاع» اقتصادی برای ایران را دنبال نمی‌کند، بلکه سازوکارهایی برای جلوگیری از آنها دارد.

اوباما راهبرد مدنظرش را این‌طور تشریح می‌کرد که برجام با تقویت «تصمیم‌گیران غرب‌گرا در ایران» ـ به‌زعم او ـ زمینه‌های ورود به توافق‌های متعاقبی در سال‌های آینده برای محدود کردن سایر مؤلفه‌های قدرت جمهوری اسلامی ایران را فراهم خواهد کرد.

او مضاف بر این توضیح می‌داد که از طریق سیاست‌های دیگری نظیر حفظ معماری تحریم‌ها از ورود پول‌های هنگفتی به ایران که می‌تواند به افزایش قدرت منطقه‌ای و موشکی ایران منجر شود هم جلوگیری خواهد کرد.

او به‌عنوان مثال در مصاحبه‌ای در تاریخ 5 اوت 2015 گفت: «منتقدان اشتباه می‌کردند، پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران برای اولین بار طی یک دهه گذشته متوقف شد، بدون آنکه سیل پول روانه ایران شود و معماری تحریم‌های بین‌المللی علیه ایران از بین برود.»

عملی کردن چنین راهبردی، در وهله نخست سبک خاصی از رفع تحریم و بالتبع، اجرای آن به‌عنوان بخشی از هر توافق را می‌طلبید. از منظر نظام حاکمیتی آمریکا چنانچه تحریم‌ها به‌طور کامل علیه ایران رفع می‌شد جمهوری اسلامی ایران از مذاکره در پرونده‌های دیگر بی‌نیاز می‌شد و این به‌معنی ناتمام ماندن راهبرد کلان گنجانده‌شده در دل برجام بود. لذا، برای طرف غربی این ضرورت وجود داشت که اولاً ساختار تحریم‌ها دست‌نخورده باقی بماند و ثانیاً بعد از اجرای توافق هم تعلیق موقت تحریم‌ها نباید به‌گونه‌ای می‌بود که باعث انتفاع اقتصادی کامل ایران شود، چرا که ورود پول زیاد به اقتصاد ایران هم می‌توانست قدرت ایران در زمینه‌های موشکی و منطقه‌ای را چنان بالا ببرد که باز هم ایران را از مذاکرات بعدی بی‌نیاز کند و یا دست‌کم دستش را در گفت‌وگوهای برنامه‌ریزی‌شده بعدی به‌شدت بالا ببرد.

اکنون در پرتو تجربه‌های مختلف به‌دست‌آمده از حوادث پیرامون برجام در 6 سال گذشته این استدلال متقن به‌نظر می‌رسد که روالی که هیئت حاکمه آمریکا و به‌موازات آنها کشورهای غربی در تعلیق موقت تحریم‌ها در دستور کار داشتند ایجاد «شیرینی‌های آدامسی» برای ایران از تجربه رفع تحریم‌ها بود؛ یعنی ایجاد تجربه‌های خوشایندی که کوتاه‌، موقت و گذراست. اما بعد از بین رفتن، طرف مقابل را به جست‌وجوی دوباره آن شرطی می‌کند.

به‌عبارت دیگر، طرف‌های غربی به‌دنبال آن بودند که رفع تحریم‌ها به شیرینی‌های زودگذری مانند آزادسازی بخش اندکی از دارایی‌های ایران و یا خرید چند هواپیما محدود شود اما هرگاه سخن از دلیل عدول غربی‌ها از گشایش در مراودات بانکی یا تسهیل روابط تجاری با ایران به میان می‌آمد، مسئله به سیاست‌های موشکی و منطقه‌ای ایران گره زده می‌شد تا راه برای مجاب کردن ایران برای مذاکره بر سر برجام‌های 2 و 3 باز شود.

ایجاد هراس در بانک‌ها درباره انجام تراکنش‌های مربوط به ایران، تمدید 10ساله «قانون تحریم‌های ایران»، امضای قانون ویزا برای هراساندن تجار از ورود به ایران و گره زدن انتفاع اقتصادی ایران به مسائل غیرهسته‌ای تنها بخشی از اقداماتی بود که در دوران ریاست‌جمهوری «باراک اوباما» برای ایجاد هراس در فضای بین‌المللی از تجارت با ایران و محدود کردن منافع اقتصادی ایران انجام می‌شد.

شواهد گوناگون حاکی است همه تلاش دولت جو بایدن در ماه‌های گذشته احیای همان برجام سال 2015 بود. او در مقاله‌ای قبل از آغاز دوران ریاست‌جمهوری‌اش اعلام کرده بود که قصد دارد «فشار هوشمند» را جایگزین فشار حداکثری کند. می‌توان گفت «مفهوم فشار هوشمند» و مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده آن دربردارنده تقریباً همه شاخصه‌هایی است که توافق هسته‌ای در دوران باراک اوباما بر مدار آن شکل گرفته بود.

بایدن در آن یادداشت این را مشخص کرد که بازگشت به توافق هسته‌ای به هیچ عنوان هدف غایی آمریکا نیست و او [همانند با دوران اوباما] اجرایی شدن برجام را نقطه آغازی برای  «طولانی‌تر کردن و قوی‌تر کردن برجام» برای آمریکا می‌بیند. هم بر مبنای انتقادات مخالفان توافق هسته‌ای در آمریکا و هم بر مبنای اظهارات بعدی مقام‌های دولت بایدن روشن است که «قوی‌تر کردن برجام» کلیدواژه آمریکایی‌ها برای تلاش در جهت اضافه کردن محدودیت‌های موشکی و منطقه‌ای به بندهای توافق هسته‌ای است.

با این حال، در ماه‌های گذشته که آمریکا از احیای برجام 2015 ناامید شده دکترین موسوم به  «نه توافق، نه بحران» (No deal, No crisis) را در قبال ایران در دستور کار قرار داده است. نشریه «هیل» که ارگان رسمی کنگره آمریکاست، این سیاست را اینطور توضیح می‌دهد: «محور طرح این است که مسئله‌ ایران با اجتناب از سازش دیپلماتیک پرهزینه و همچنین اجتناب از تنش‌هایی که خطر درگیری در پی دارد، از روی میز بایدن برداشته شود.»

نشریه بلومبرگ هم در توضیحاتی اضافه‌تر به نقل از منابع آگاهی که نخواسته نامشان فاش شود در تشریح این سیاست نوشته طرح دولت جو بایدن از یک طرف بر جلوگیری از بروز بحران با ایران و از طرف دیگر بر حفظ فشارهای مستمر اقتصادی بر این کشور استوار است.

آنچه مشخص است اینکه لفاظی‌های آمریکا درباره دیپلماسی با ایران در حال حاضر چیزی جز تبلیغات برای مقصرنمایی ایران نیست.

انتهای پیام/


لینک خبر:



دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

یک + 14 =

دکمه بازگشت به بالا